6.6 شد!چه تاریخ عجیب و خاطره برانگیزی !!!
دوست دارم اینو بگم که همیشه هدف از تاس انداختن، آوردن 6 نیست!
گاهی آوردن 5 برای رسیدن به بلندترین نردبون، گاهی 4 برای رد کردن خطرها،گاهی 3 برای گذشتن از حریف،گاهی 2 برای رفتن به ردیف بعدی و شاید 1 برای رسیدن به خونه!
من براتون احترام قائلم!خیلی زیاد.!همش حدود 10 تا آنفالو کردن تو این چند ماه و این برای برگشتنم کافیه.!
خیلی دست دست کردم،م کردم،نظر خواستم که آخر چیکار کنم با دختر خوبمو با تاس طوسیمو با قاصدکایی که میرسن!
نتیجه ای نگرفتم جز اینکه شماها نباس غرولندای منو بشنوین چه شناس باشم چه نه!
2،3 سالیه خیلی غم انگیزم!
"من یه طوطی بودم نه اصن یه کلاغ رو سیاه که اومد راه رفتن کبکو یاد بگیره
راه رفتن خودش یادش رفت.البته کبکی که سرش خیلی وقته زیر برفهو خب طوطیا غار غار بلدن فقط ."
راستش تا کی حرفای بی سر و ته بی مخاطب؟تا کی؟!
روزانه هام نه منو آباد میکنه نه شما رو ویرون!نمیخوام همینطوری ادامه بدم تــــــــــــا تو سی سالگیم از عشق ناکام وآمال روزای جوونیم بنویسم،میخوام اون روز بیام و از بچه ای که به فرزندخوندگی پذیرفتم حرف بزنم.!میخوام از آرزوهام که جلوی چشمم محقق شدن حرف بزنم!
آدم نمیدونه آینده چی پیش میاد.چی داره چی نداره.کی میاد کی میره.!چی میشه چی نمیشه!
ولی فکر کردن بهش هم، آدمو سرزنده نگه میداره.!شاید در حد حرف باشه فقط، اما من در حد توانم بهش عمل میکنم!قول میدم!
روزی میام که دست پر باشم.!دختر خوب تری شده باشم.عدد تاسم هر چی که هست برام خوشایند باشه.!قاصدکها توی سرم،توی قلبم پرواز کنن! شاد باشم و به بقیه هم این حسو منتقل کنم!من اون روز میام.!حتمن میام.!همینجا با همین نام و نشون.!
راه ارتباطی: تو سایت شهرم میتونین پیدام کنین!
دوستون دارم.خدا همراه و همدل و یاور هممون.! :)
رمز: شمارم! :|
درباره این سایت