وقتی از شب قبلش تو فکری و بی خواب!
وقتی اون پسره ریشو از تو ماشینش بوس میفرسته!
وقتی همکارت تا ظهر هی میاد و میره ببینه خوبی یا نه!
وقتی میشینن جلوت و بد رفیقتو میگن!
وقتی زنگ میزنن و میگن تموم مسیر رو به خاطرم گریه کردن!
وقتی ثانیه به ثانیه حالت بدتر میشه و به تهوعت اضافه میشه!
وقتی از ته ساندویچ ناهار روز قبل تا شام شب بعد هیچی نتونستی بخوری!
وقتی 8 ساعت کار روز پنجشنبه رو میکنی 12 ساعت!
وقتی تک و تنها خیابونای تاریک رو گز میکنی و تا خونه میای!
وقتی هزار نفر ترمز میزنن و تیکه میندازن!
وقتی کلی دعوا و حال بد میاری خونه!
وقتی میری سراغ شبکه های مجازی و حالت گرفته تر میشه!
وقتی دنبال یه شونه ی امنی برای حرفات،برا بغضات، برا حال بدت، برا خودخوریات، برا ناراحتیات و نیست!
وقتی داری خودتو میکشی که غرورت رو حفظ کنی و به روت نیاری که تو این 24 ساعت چی به روزت اومده!
قیچی برداشتن و چیدن مو که چیزی نیست!
میشد حتا چند نخ سیگار هم دود کرد!
یا یه دوش اب سرد!
یا حتا یه اهنگ شاد شاد وسط محرم!
این روزا میگذرن!
کاش منم ازشون بگذرم.!
اومدم منتشرش کنم ولی دست دلم نرفت!مال خیلی وقت پیشه! مال همون شبی که قرار بود دیگه شبم صبح نشه!
یه جایی از متنش نوشته بودم " یه روزی میرسه که میبینی صمیمی ترین دوستاتم تاریخ تولدتو فراموش کردن، نه که انتظاری داشته باشی، میفهمی که انقدرا که برات مهمن، براشون مهم نیستی ".
به قول شازده کوچولو، آدمی که اجازه داد اهلیش کنن بفهمی نفهمی خودش رو به این خطر انداخته که کارش به گریه کردن بکشه!
و چه چیزی بالاتر از برگردوندن اشک به چشمای یه دختر، که یه بغض بزرگ همیشه ی خدا توی گلوش بوده
هنوز زمان میخوام، هنوز خود من در خود من در خود من زندانیست!
و وای اگه این یکی دو ماه دیگه هم بگذره و هنوز غرامت بدم و وای از من بعد از این روزها.
ولی فقط گذشت.
هیچ چیز عوض نشد، جز احساسم نسبت به پوچ بودن زندگی!
به پوچ شدن آدما و روابطشون و حرفا و عملشون!
از خودم و تلاشم در راستای بهتر زیستن هنوز راضی نیستم!
باز هم تلاش و تلاش و تلاش!
+ممنون که به یادم بودین! :)
نمینویسم ولی هستم،آدرس بذارین!
+فیلم و سریال و کتاب و آهنگ خوب معرفی کنین!
6.6 شد!چه تاریخ عجیب و خاطره برانگیزی !!!
دوست دارم اینو بگم که همیشه هدف از تاس انداختن، آوردن 6 نیست!
گاهی آوردن 5 برای رسیدن به بلندترین نردبون، گاهی 4 برای رد کردن خطرها،گاهی 3 برای گذشتن از حریف،گاهی 2 برای رفتن به ردیف بعدی و شاید 1 برای رسیدن به خونه!
من براتون احترام قائلم!خیلی زیاد.!همش حدود 10 تا آنفالو کردن تو این چند ماه و این برای برگشتنم کافیه.!
خیلی دست دست کردم،م کردم،نظر خواستم که آخر چیکار کنم با دختر خوبمو با تاس طوسیمو با قاصدکایی که میرسن!
نتیجه ای نگرفتم جز اینکه شماها نباس غرولندای منو بشنوین چه شناس باشم چه نه!
2،3 سالیه خیلی غم انگیزم!
"من یه طوطی بودم نه اصن یه کلاغ رو سیاه که اومد راه رفتن کبکو یاد بگیره
راه رفتن خودش یادش رفت.البته کبکی که سرش خیلی وقته زیر برفهو خب طوطیا غار غار بلدن فقط ."
راستش تا کی حرفای بی سر و ته بی مخاطب؟تا کی؟!
روزانه هام نه منو آباد میکنه نه شما رو ویرون!نمیخوام همینطوری ادامه بدم تــــــــــــا تو سی سالگیم از عشق ناکام وآمال روزای جوونیم بنویسم،میخوام اون روز بیام و از بچه ای که به فرزندخوندگی پذیرفتم حرف بزنم.!میخوام از آرزوهام که جلوی چشمم محقق شدن حرف بزنم!
آدم نمیدونه آینده چی پیش میاد.چی داره چی نداره.کی میاد کی میره.!چی میشه چی نمیشه!
ولی فکر کردن بهش هم، آدمو سرزنده نگه میداره.!شاید در حد حرف باشه فقط، اما من در حد توانم بهش عمل میکنم!قول میدم!
روزی میام که دست پر باشم.!دختر خوب تری شده باشم.عدد تاسم هر چی که هست برام خوشایند باشه.!قاصدکها توی سرم،توی قلبم پرواز کنن! شاد باشم و به بقیه هم این حسو منتقل کنم!من اون روز میام.!حتمن میام.!همینجا با همین نام و نشون.!
راه ارتباطی: تو سایت شهرم میتونین پیدام کنین!
دوستون دارم.خدا همراه و همدل و یاور هممون.! :)
رمز: شمارم! :|
درباره این سایت